ارتباط سرّی علی بن یقطین با امام کاظم علیه السلام
پرسش :
علی بن یقطین چگونه با امام کاظم (علیه السلام) ارتباط داشت؟
پاسخ :
على بن یقطین که مامور سری امام کاظم(علیه السلام) در دربار هارون بود به طور سرّى «خمس» اموال خود را به حضور پیشواى هفتم مى فرستاد و گاهى در شرائط باریک و خطرناک، اموالى براى آن حضرت مى فرستاد.
دو نفر از یاران او نقل مى کنند که روزى على بن یقطین ما را احضار کرد و اموال و نامه هایى به ما داد و گفت: دو مرکب سوارى بخرید و از بیراهه بروید و این اموال و نامه ها را به امام ابى الحسن(علیه السلام) (حضرت کاظم) برسانید، به طورى که کسى از وضع شما آگاه نشود.
این دو نفر مى گویند: به کوفه آمدیم و مرکب سوارى خریدیم و توشه راه تهیه نمودیم و از بی راهه حرکت کردیم تا آنکه به سرزمین «بطنُ الرّمَه» رسیدیم و چهارپایان را بستیم و براى آنها علوفه گذاشتیم و براى صرف غذا نشستیم. در این هنگام سواره اى همراه شخصى دیگر، نمایان گردید. وقتى نزدیک شد، دیدیم امام کاظم(علیه السلام) است! از جا برخاسته سلام کردیم و اموال و نامه ها را تحویل دادیم، در این هنگام امام نامه هایى را بیرون آورد و به ما داد و فرمود: اینها جواب نامه هاى شما است. گفتیم: غذا و توشه ما تمام شده است، اگر اجازه فرمایید به مدینه برویم تا هم پیامبر را زیارت کنیم و هم توشه تهیه نماییم. فرمود: آنچه از توشه شما باقى مانده بیاورید، توشه را بیرون آوردیم، آن را با دست زیر و رو کرد و فرمود: این شما را تا کوفه مى رساند. امام رفتن ما را به مدینه صلاح تشخیص نداد و فرمود: شما (در واقع) پیامبر را دیدید، اینک در پناه خدا بر گردید.(1)
پسر على بن یقطین مى گوید: امام کاظم(علیه السلام) هر چیزى لازم داشت یا هر کار مهمى که پیش مى آمد، به پدرم نامه مى نوشت که فلان چیز را براى من خریدارى کن یا فلان کار را انجام بده ولى این کار را به وسیله «هشام بن حکم» انجام بده، و قید همکارى هشام، فقط در موارد مهم و حساس بود.(2)
در سفرى که امام کاظم(علیه السلام) به عراق نمود، على از وضع خود به امام شکوه نموده گفت: آیا وضع و حال مرا مى بینید (که در چه دستگاهى قرار گرفته و با چه مردمى سر و کار دارم؟) امام فرمود: خداوند مردان محبوبى در میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان خوب خود حمایت مى کند و تو از آن مردان محبوب خدایى.(3)
بار دیگر که على، در مورد همکارى با بنى عباس، از پیشواى هفتم(علیه السلام) کسب تکلیف نمود، امام فرمود: اگر ناگزیرى این کار را انجام بدهى مواظب اموال شیعیان باش. على بن یقطین فرمان امام را پذیرفت، و روى همین اصل، مالیات دولتى را برحسب ظاهر از شیعیان وصول مى کرد، ولى مخفیانه به آنان مسترد مى نمود(4) و علت آن این بود که حکومت هارون یک حکومت اسلامى نبود که رعایت مقررات آن بر مسلمانان واجب باشد. حکومت و ولایت از طرف خدا از آن موسى بن جعفر(علیه السلام) بود که پسر یقطین به دستور او امول شیعیان را مسترد مى کرد.
پینوشتها:
(1). طوسى، اختیار معرفه الرجال، تحقیق: حسن المصطفوى، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، ص 436 ـ 437.
(2). همان، ص 269.
(3). همان، ص 433.
(4). مجلسى، بحارالأنوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1385 ه.ق، ج 48، ص 158.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1390 ش.
على بن یقطین که مامور سری امام کاظم(علیه السلام) در دربار هارون بود به طور سرّى «خمس» اموال خود را به حضور پیشواى هفتم مى فرستاد و گاهى در شرائط باریک و خطرناک، اموالى براى آن حضرت مى فرستاد.
دو نفر از یاران او نقل مى کنند که روزى على بن یقطین ما را احضار کرد و اموال و نامه هایى به ما داد و گفت: دو مرکب سوارى بخرید و از بیراهه بروید و این اموال و نامه ها را به امام ابى الحسن(علیه السلام) (حضرت کاظم) برسانید، به طورى که کسى از وضع شما آگاه نشود.
این دو نفر مى گویند: به کوفه آمدیم و مرکب سوارى خریدیم و توشه راه تهیه نمودیم و از بی راهه حرکت کردیم تا آنکه به سرزمین «بطنُ الرّمَه» رسیدیم و چهارپایان را بستیم و براى آنها علوفه گذاشتیم و براى صرف غذا نشستیم. در این هنگام سواره اى همراه شخصى دیگر، نمایان گردید. وقتى نزدیک شد، دیدیم امام کاظم(علیه السلام) است! از جا برخاسته سلام کردیم و اموال و نامه ها را تحویل دادیم، در این هنگام امام نامه هایى را بیرون آورد و به ما داد و فرمود: اینها جواب نامه هاى شما است. گفتیم: غذا و توشه ما تمام شده است، اگر اجازه فرمایید به مدینه برویم تا هم پیامبر را زیارت کنیم و هم توشه تهیه نماییم. فرمود: آنچه از توشه شما باقى مانده بیاورید، توشه را بیرون آوردیم، آن را با دست زیر و رو کرد و فرمود: این شما را تا کوفه مى رساند. امام رفتن ما را به مدینه صلاح تشخیص نداد و فرمود: شما (در واقع) پیامبر را دیدید، اینک در پناه خدا بر گردید.(1)
پسر على بن یقطین مى گوید: امام کاظم(علیه السلام) هر چیزى لازم داشت یا هر کار مهمى که پیش مى آمد، به پدرم نامه مى نوشت که فلان چیز را براى من خریدارى کن یا فلان کار را انجام بده ولى این کار را به وسیله «هشام بن حکم» انجام بده، و قید همکارى هشام، فقط در موارد مهم و حساس بود.(2)
در سفرى که امام کاظم(علیه السلام) به عراق نمود، على از وضع خود به امام شکوه نموده گفت: آیا وضع و حال مرا مى بینید (که در چه دستگاهى قرار گرفته و با چه مردمى سر و کار دارم؟) امام فرمود: خداوند مردان محبوبى در میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان خوب خود حمایت مى کند و تو از آن مردان محبوب خدایى.(3)
بار دیگر که على، در مورد همکارى با بنى عباس، از پیشواى هفتم(علیه السلام) کسب تکلیف نمود، امام فرمود: اگر ناگزیرى این کار را انجام بدهى مواظب اموال شیعیان باش. على بن یقطین فرمان امام را پذیرفت، و روى همین اصل، مالیات دولتى را برحسب ظاهر از شیعیان وصول مى کرد، ولى مخفیانه به آنان مسترد مى نمود(4) و علت آن این بود که حکومت هارون یک حکومت اسلامى نبود که رعایت مقررات آن بر مسلمانان واجب باشد. حکومت و ولایت از طرف خدا از آن موسى بن جعفر(علیه السلام) بود که پسر یقطین به دستور او امول شیعیان را مسترد مى کرد.
پینوشتها:
(1). طوسى، اختیار معرفه الرجال، تحقیق: حسن المصطفوى، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامى، ص 436 ـ 437.
(2). همان، ص 269.
(3). همان، ص 433.
(4). مجلسى، بحارالأنوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1385 ه.ق، ج 48، ص 158.
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق علیه السلام، قم، 1390 ش.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}